Remember You Die
مرد جوان مسیحی ... بود ، به خدا اعتقادي نداشت. ناگهان، سايه بدنش را همچون صليبي روي ديوار مشاهده كرد. احساس عجيبي تمام وجودش را فرا گرفت. آب استخر براي تعمير خالي شده بود!
نظرات شما عزیزان:
مرد جوان مسيحي كه مربي شنا و دارنده چندين مدال المپيك
او چيزهايي را كه درباره خدا و مذهب مي شنيد مسخره ميكرد.
شبي مرد جوان به استخر سرپوشيده آموزشگاهش رفت.
چراغ خاموش بود ولی ماه روشن. همین برای شنا کافی بود ..
مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز كرد
تا درون استخر شيرجه برود ...
از پله ها پايين آمد و به سمت كليد برق رفت و چراغ را روشن کرد ..
پاسخ: cahshm hatman ;)
دیگه وقتشه که بری...
موندنت= له شدن غرورت
» ...
» بت ..
» ...
» رفتن ..
» ماه ..
» جمعه ها ..
» بار اول ..
» ...
» وقتی که می رفتی ..
» ...
» ...
» ...
» استاد
» راست میگفتی ..
» یه نوع بیماری ..
» ...
» ..
» ما نسلی هستیم که ..
» یاد گرفتم ..
Design By : RoozGozar.com |